ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

آغاز ماه دهم

عزیزترینم      نورچشمم       دردونم       یکی یدونم       آروم جونم           پایان ماه نهم                                                   و                 ...
31 مرداد 1391

نیمه دوم مرداد 91 (عید فطر مبارک)

سلام نازگلکم.   سرمه ای ها بعدا نوشت در تاریخ 31 مرداد هستن عزیزم دیگه میتونی راحت 4 دست و پا بری و سرعتت فعلا متوسطه. بعدازظهر همون روز دیگه به همه جای خونه سرک میکشی.مامان از آشپزخونه اومد تو هال و جای همیشگیت رو نیگا کرد دید ترنم نیست اینور اونور ترنم؟ترنم؟ترنم خانوم پشت مبل ها شارژر موبایل بابایی رو یافته و کرده تو دهنش.خدارو شکر تو برق نبود آخه من چه بدونم این فینگیل من در عرض چند ساعت انقدر گریز پا شده ماشالله ماشالله  ....................... ماشالله همچنان به لبه اشیای ثابت میگیری و میخوای بلند شی ولی نیمه موفقی یعنی تا نیمه میتونی بلند شی. چون به محض بیدار شدنت تو جات بلافاصله و بی صدا میشستی و از لبه کنا...
30 مرداد 1391

4 دست و پا

سلام ملوسکم دیروز دوشنبه 23 مرداد 91 حدود ساعت 19 اولین بار 4 دست و پا رفتی اونم برا یه پاک کن. خونه انیسا جونی بودیم که پاک کنش رو برداشتی کردی تو دهنت منم گرفتم و گذاشتم اونطرف تر که دیدم  2-3 قدمی 4 دست و پا رفتی تا رسیدی بازم سینه خیز شدی برداشتیش و برگشتی به پشتت و بعد هم نشستن. عسلکم تو تمام مراحل زندگیت موفق باشی و سلامت ...
24 مرداد 1391

زلزلهههههههههههههههههههههه

واااااااااااااااااااااااااااای خدایاااااااااااااااااااااااااااااا. کلی دلهره و ترس و تشویش و ....... فقط ذکر "یا علی" و "یا فاطمه "بی اختیار به لبام میومددددددددددددد خدایا بازم قدرتت رو به رخ کشیدی و یاد آوری کردی که ما در مقابلت هیچیم. خدایا خودت ما رو به بهترین حال بمیران و در نهایت عبودیت. ساعت بین 17:5 تا 17:15 دو تا زمین لرزه وحشتناک.تا 19:30 که بابایی بیاد خونه همسایه پایینی موندیم.
21 مرداد 1391

عکسای نیمه اول مرداد 91

  سلام عزیزکم خونه مامان بزرگ پدری بابا عاشق این نگاهتم "شیطنت هایی از جنس ترنم" (1) یه کفشدوزک تو خونمون که از شلیل ها پیداش شد (2و3) کم مونده بود بیچاره رو له کنی بین دو تا انگشتات میگرفتی و فشارش میدادی بعد از چند لجظه دیدم همه جات گلیه مهر رو میل نمودیددددددددددددددددد (4) بعد از پا تو کفش بزرگترا کردن نوبت میرسه به پا تو استکان (5) میخوام وایستم.مامانی کمک! (6) خسته شدم خوابم میاد لا لا لا لایی خواب یک فرشته    خدایا شکرت شکرت شکرت به خاطر داشتن این فرشته. کمک کن بتون...
21 مرداد 1391

صدام کردی

(دوشنبه 16 مرداد 91) کاملا هدفمند و چشم تو چشم به من گفتی :"ماااااماااااااان" وااااااااای که چه حس قشنگی داره این لحظه. انگار رو ابرام. از خوشحالی چشام اشکی شدن. قبلا هم میگفتی ماما ولی این گفتن کجا و اون کجا..   عزیزم ممنون که با اومدنت این حس زیبا رو بهم هدیه کردی   خدایاااااااااااااااااااااااااااا شکرت شکرت شکرت به خاطر داشتن این گل دختررررررر   ...
17 مرداد 1391

نیمه اول مرداد ماه

سلام جیگر بلای مامان نیمه اول  مرداد ماه که میشه نیمه اول از ماه نهم از زندگیت شرح حالت اینگونه است:   بابا: کاملا با هدف بابا رو صدا میزنی .میدونی که "بابا" یعنی بابات.قبلش فقط میگفتی که چیزی گفته باشی. آب: موقع غذا خوردن وقتی از غذا امتناع میکنی و با دستات شیرجه میزنی سمت آب یعنی تشنه ای و آب میخوای. غذا خوردنت: همچنان با اشتهای کامل غذا نمیخوری.بعضی وقتا خوب و کامل میخوری که اونموقع مامان کلی ذوق میکنه. غذاهای جامدتر رو به آبکی و شل ترجیح میدی. خوابیدنت: بیشتر به یکطرفت میخوابی و عادت داری بالشت رو بغل کنی.تا حالا زیر سرت بالش نمیذاشتم ولی بعد از این میخوام بذارم البته اگه روش بمونی.بس که میچرخی به چ...
15 مرداد 1391

اولین تلاشهات برای ....

سلام ملوسکم .پنج شنبه 5-5-91 اولین تلاشهات برای 4 دست و پا یا سینه خیز رفتن؟به هر حال بالاخره برا رو شکم موندنت تلاشی به خرج دادی اونم به خاطر یه باتری فکر کن یه عالمه اسباب بازی دوروبرت بود ولی به خاطر یه باتری شیرجه زدی.از حالت نشسته به رو شکم میری و یه پات میمونه زیرت بعد نجاتش میدی. عاشقتم مامان. نمیدونی چه ذوقی کرده بودم از این کارت. ...
6 مرداد 1391

سفر هوایی

سلام عسلکم. اولین سفر هواییت پنج شنبه  29تیر 91 ساعت 23:25 بود و بابا جون برات اولین بلیط هواپیمایی رو گرفت .تازشم فوتبالیست های تیم سایپا هم تو هواپیمای ما بودن.پروازشون ظهر بود اما به علت لغوش با ما همسفر شدن.(با تراکتورسازی بازی داشتن)ردیف 12 بودیم و من دقیقا کنار پنجره.دست راستم پنجره بود شمام از اون بالا به چراغای روشن رو زمین نیگا میکردی و با ذوق به پنجره میکوبیدی. بابا جراااااااااااااااااات باباجون نی آبمیوه رو گذاشت تو دهنت و در کمال حیرت شما تونستی آبمیوه رو نوش جان کنی و ازش دل نمیکندی سرانجام مجبور شدیم نی رو بدیم خدمتتون تا دست برداری. عکسا در ادامه ترنم و باباجون تو هواپیما بر فراز آسمان ها ...
3 مرداد 1391